این خاطره مربوط میشود به ابان ۱۴۰۰ وقتی قرار بود تور ما سفری به روستای وفس اراک داشته باشد. روز چهار شنبه بود که هواشناسی دقیق تر شد و بارندگی شدید زد . من گروه سفر رو ساختم و از بچه ها خواستم لباس مناسب بیارن و پانچو که احتمالا هوا سرده و کارهای تور را انجام دادم.
پنج شنبه صبح بود که لیدر محلی زنگ زد. بارون تبدیل شده به برف و میخوای کنسل کنی؟
میدونستم که بیمه ها رو رد کردم. و بچه هام اماده رفتن هستن در گروه صادقانه گفتم :(بچه ها برف میاد اگر کسی میخواد تورش رو کنسل کنه میتونه . )
در کمال ناباوری فقط سه مسافر کنسل کردن . پس عزم رفتن کردم . و به لیدر محلی گفتم یک برنامه جایگزین داشته باش که در صورت برف شدید جابجا کنیم برنامه رو .
یا خدا کجا بریم؟
ساعت ۶ بود که رسیدیم اراک . اینبار یک بحران دیگه ایجاد شد و کارت گازوییل اتوبوس ها کار نمیکرد معمولا پمپ بنزینها هم گازوییل ازاد ندارند ( به خاطر قاچاق گازوییل)
خلاصه با کلی بدبختی یک ماشین سنگین رو راضی کردیم گازویئل به ما بفروشه در حال گفتن جمله خدایا شکرت بودم که یکی از دوستانم که پنج شنبه ظهر رفته بود وفس زنگ زد که شقایق نیا اینجا راه بسته شده .
خلاصه به لیدر محلی گفتیم برنامه جایگزین . این بنده خدا هم صبحانه اونجا هماهنگ کرده بود و توقع داشت ما برا خوردن صبخانه صد کیلومتر بریم و برگردیم. من سریعا بهش گفتم زنگ بزن صبخانه رو کنسل کن و اینجا هماهنگ کن و در همین چند دقیقه مراسم معارفه در اتوبوس گذاشتم .
تا اماده شدن صبخانه یک ساعت طول میکشید . در این فاصله ما تالاب میقان اراک را دیدیم . و بعد به سمت اقامتگاهی که جهت صبحانه هماهنگ شده بود رفتیم .
بعد از خوردن صبحانه به روستای انجدان رفتیم .که در فصل پاییز بسیار زیباست. البته انجا هم باران بود اما در حد زیبای پاییز.
عکسهای این سفر را حتما ببینی
دیدگاهتان را بنویسید