یکی از دوستانم تشویق کرد که تور روستای سرپیر دشتک در استان چهارمحال و بختیاری را بگذاریم .و گفت ۱۰ چشمه دارد. اما ممکن است کمی خطرناک باشد و ..
خلاصه من هم از او خواستم به عنوان کمک لیدر و راهنمای مسیر ما را راهنمایی کند . دو تن دیگر از همکاران من جهت شناسایی و همکاری در مسیر همراه ما بودند. و خیالم از سختی و طولانی بودن مسیر راحت بود . ولی باز هم سه عدد بیسیم از یکی از دوستانم امانت گرفتم. که در طول مسیر همراه ما باشد .
چون مسیر طولانی بود .قرار بود شب در امامزاده روستا بخوابیم. و صبح زود پیمایش را شروع کنیم.
در راه محمد دوستی که قرار بود. مسیر را راهنمایی کند. مدام به همسفران میگفت. وحشتناکه شب در بین قبرستان می خوابیم . انجا عقرب دارد . یک نفر باید کشیک بدهدو….
خلاصه یکی از خانم های خوب و دوست داشتی که همسفر ما بود. هم حسابی ترسیده بود….

در سرپیر

وقتی به دشتک رسیدیم. از اتوبوس وارد مینی بوس شدیم. چون گردنه سرپیر را بالا رفتن کار اتوبوس نبود . خلاصه بعد از نیم ساعت که به کنار امزاده رسیدیم. امامزاده بسته بود .و جالب بود یکی از مسافرین با تندی به من گفت “چرا با امامزاده هماهنگ نکردید و بسته است.” به گوشی همراهم اشاره کردم که ببینید. اینجا انتن نمی دهد. و ایشان دوباره گفتند “قبلا باید خودتان می امدید “(منظورشان ۵۰۰ کیلومتر راه و آن گردنه بود ) خلاصه کلی اعصابم خرد شد ولی خوشبختانه مسجد روستا باز بود و در آنجا اسکان پیدا کردیم .
شب همگی در حال استراحت بودند. و ما بیرون در حیاط مسجد گپ زدیم و قهوه ای با چند دوستی که بیدار بودند نوشیدیم و جایتان خالی شب شعر راه انداختیم و شعر می خواندیم . که من حدود ساعت ۳ بود گفتم من میروم استراحت کنم که صبح انرژی داشته باشم .رفتم داخل مسجد دیدم یکی از خانم ها کنار مسجد نشسته به اوگفتم نمی خوابی گفت من هیچ جا بجز خانمان خوابم نمیبرد . خلاصه کیسه خوابم را باز کردم و کمی چرت زدم که نیم ساعتی نگذشته بود که دیدم یک نفر تکانم داد “شقایق شقایق “و گریه میکرد …..

مینی بوس سفر به سرپیر

در راه سرپیر

پیمایش دره سرپیر

پیمایش سرپیر

گشت شبانه

با ترس بیدار شدم اولین چیزی که به فکرم رسید اینکه نکنه عقربی ،حشره ای چیزی زده اونو ولی گفت نه همه رفتند و من ترسیدم
ظاهرا دوستانی که بیرون بودند تصمیم میگیرند گشتی شبانه داشته باشند و خوب همسر ایشونم باشون میره و چون میبینه بیرون کسی نیست میترسه
بغلش کردم گفتم نترس بیا بریم بیرون
بردمش قدم زنان تا دم امامزاده و کلی با هم درد و دل کردیم.تا جمع اقایان از شبگردی که به قول خودشان خیلی خوش گذشته بود برگشتند ولی خوب احتمالا حدس میزنید بعدش ما اشتی کنان طولانی داشتیم
به هر حال اون شب کنار امامزاده تفریبا صبح شد و نخوابیدم اما خیلی حس خوبی شب روستا داشت

این پست به کارتون اومد؟

برای ثبت امتیاز روی ستاره‌ها کلیک کنین

میانگین امتیاز 1.8 / 5. تعداد امتیازها: 4

تا حالا امتیازی ثبت نشده. اولین باشین!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *