آمدن دزد در کمپ را شنیده بودیم . پلیس بازی و خلاف کار دیده بودیم .اما اینجوریشو ندیده بودیم.پاییز ۱۴۰۰ بود یک تور به دریاچه شهیون و کول خرسان داشتیم . توری که خوب چون کمپینگ بود حال و هوایش از چند روز قبل در بین همسفران افتاده بود.
یک اکیپ ازهمسفران که چند توری با من آمده بودند و در تورها با هم آشنا شده بودند. تصمیم گرفتند برای تور شهیون هم ثبت نام کنند.
در بین آنها یکی از همکاران سابق من هم بود. دختری ارام و مودب . روز اخر بود که به من زنگ زد و گفت من دارم از همسرم جدا میشم و او متوجه شده که من تور میرم و مرا تحدید کرده که حق نداری تور بری.
من به او گفتم اگر نگرانی او مزاحمتی ایجاد کنه ترمینال سوار نشو میانه راه به ما اضافه شو و او هم قبول کرد. غافل از اینکه برنامه همسرش چیز دیگری بود….
آمدن پلیس به کمپ
روز اول بعد از بازدید از کول خرسون به دریاپه شهیون رفتیم .سوار قایق شدیم و به جزیره ای بکر در میان دریاچه رفته و کمپ زدیم.غروب دور اتش جمع شدیم و اهنگی گذاشتیم و گپی میزدیم که یه دفعه….
یک نفر فریاد زد” زن منو دزدیدین زنمو بدین. دزد …” اول فکر کردم یک نفر از گروههای دیگست که مست کرده و عربده میکشه گفتم اقا فکر کنم کمپ رو اشتباه اومدین که باز فریاد زد نه خیر زن من اینجاست ” مریم ( اسم مستعار) بیا
خلاصه دیدم همزمان مریم گریه افتاد که:(( این شوهر منه))
مرد در سیاهی شب کمی جلو اومد و گفت: مسؤل اینجا کیه ؟ من جلو رفتم گفتم منم اقا یفرمایید. یکم جا خورد. منتظر بود یک اقا ببینه گویا.پشت سر من برادرم و یکی دیگه از همسفرهام هم جلو اومدن. همسفرمون باهاش کل گرفت که چرا شب تو کمپ اومدی مزاحمت ایجاد میکنی ؟ اما من خیلی منطقی بهش گفتم اقای محترم اگر واقعا همسر شما هستن تور داخلی اجازه همسر رو برای ثبت نام نمیخواد و برای جدا کردن ایشون از تور باید پلیس بیاد و صورتجلسه بنویسه اگر پلیس اجازه داد شما همسرتو ببر.
نتیجه ماجرا
مریم در این فاصله از ترسش در یکی از چادرها پنهان شد . بچه ها ترسیده بودند . جو بدی بود. من با پلیس تماس گرفتم و اظهار نا امنی کردم . جالبه این اقا هم تماس گرفته بود و به پلیس گفته بود ادم ربایی شده و اینا دزدن زن منو دزدیدن . خلاصه پلیس در کمتر از یکساعت امد و مدارک تور و بیمه نامه را چک کرد و حرفهای ان مرد را شنید و حکم دادگاه را که مریم در گوشیش نشان داد مرد دوباره فحاشی کرد که افسر پلیس توی صورتش زد .
مرد که دید محکوم شده فرار کرد و چون جزیره فضای محدودی داشت پلیس سریعا او را دستگیر کرد و برد . و کمپ به ارامش رسید.
دیدگاهتان را بنویسید